چرگر نام دهکده زیبایی در استان زنجان می باشد . از سمت تهران به زنجان ، سی و پنج کیلومتر بعد از شهرستان ابهر و پنجاه و پنج کیلومتر مانده به شهر زنجان ، در هشت کیلومتری سمت شمالی جاده ترانزیت و شش کیلومتری سمت شمالی اتوبان قزوین به زنجان واقع شده است . از تقاطع جاده ترانزیت به سمت شمال ، جاده آسفالته چرگر که دو طرف آن را باغات زرین دشت و شرکت ها و کارخانجات صنعتی و دامداری ها و مرغداری های صنعتی احاطه کرده است ، به طول هشت کیلومتر که طی می نماییم به دهکده تاریخی ، گردشگری و خوش آب و هوای چرگر می رسیم . البته در دو کیلومتری این جاده ، اتوبان قزوین – زنجان به موازات جاده ترانزیت قرار دارد . ابتدای دهکده امام زاده ای در سمت شرق جاده به چشم می خورد . بعد از امام زاده دو راهی سد چرگر قرار دارد . سد چرگر که در دهه 1370 احداث شده است محل تفریح و تفرجگاه منطقه گشته است . در سمت شمالی دهکده قله سربه فلک کشیده کوه سندان به چشم می خورد کوه سندان یکی از دو قله مرتفع استان زنجان می باشد . همه ساله کوهنوردان زیادی از هیئت کوهنوردی زنجان و شهرستان های استان زنجان جهت کوهنوردی به این قله صعود می نمایند . این دهکده در سمت شمال راه ابریشم و در دامنه جنوبی رشته کوه های البرز بنا شده است . وجود سه روستای باستانی تخریب شده در قرن های دور به نام های زرین گل و قاشقچی و سر دهه در اطراف این دهکده موجب شده است تا از نظر وسعت زمین های حاصلخیز جزء بزرگترین روستاهای استان محسوب گردد . ده ها هزار هکتار زمین زراعی و ده ها هزار هکتار مراتع سر سبز اطراف این دهکده زیبا را فرا گرفته است . هزاران هکتار زمین زیر کشت مکانیزه در منطقه زرین دشت این دهکده به چشم می خورد . کوه ها و دامنه های سرسبز آن دارای متنوع ترین و بیشترین نوع گونه گیاهی ، به خصوص گیاهان دارویی می باشد . مزرعه بسیار زیبای زرین گل در سمت شرق و مزارع قاشقچی و سردهه در سمت غرب و زرین دشت در سمت جنوب این دهکده قرار دارند . زرین گل این روستای عصر آهن که قرن ها پیش به علل نامعلوم تخریب شده است و امروزه باغات و چشمه های زیبای آن دل هر بیننده ای را فریب می دهد . به لحاظ موقعیت جغرافیایی بهترین آب و هوا را داراست.
خوشا چرگر خوشا آب و هوایش
خداوندا نگهدار از بلایش
به بالا کوه سندان چون نگهبان
نظارت می کند هر لحظه هایش
به پایین دشت حاصلخیز و سر سبز
زمین و باغ های پر بهایش
به مشرق می دمد خورشید گلها
که زرین گل بود نقش و نمایش
به مغرب سد پر آب قاشقچی
صفای مردمان با صفایش
بهاران تا رسد بر تن نماید
به کوه و دشت سبزینه قبایش
تو گویی قطعه ای از باغ جنت
به چرگر خالقش کرده عطایش
بخندد در چمن گل های زیبا
ز اشک چشمه های بی ریایش
به داروخانه باز طبیعی
گیاهان لبالب از دوایش
به فصل گل به دامان طبیعت
ببین گردشگران با وفایش
به مردان غیور آن ببالم
بنازم بر زنان با حیایش
وطن چون مادری بر ما عزیز است
هزاران جان و دل باشد فدایش
من این شعری که گفتم قطره ای هست
ز اقیانوس لطف و مهر هایش
ز تهران قطعه شعری از مقدم
کنم تقدیم اکنون از برایش
شعر از : مهندس قربانعلی مقدم ( شاعر تنها )
چرگر در ویکی پدیا
چرگر روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان ابهر در استان زنجان، ایران است. این روستا در دهستان صائین قلعه قرار دارد. ارتفاع روستای چرگز از سطح دریا ۲۰۰۸ متر می باشد.
چرگر چرگر | |
---|---|
روستا | |
مختصات: ۳۶٫۴۲۰۶۱۶۳۳°شمالی ۴۹٫۰۴۶۹۰۱۳۳°شرقی | |
کشور | ایران |
استان | زنجان |
شهرستان | ابهر |
بخش | مرکزی |
دهستان | صائین قلعه |
جمعیت | |
پیششمارهٔ تلفن | ۰۲۴ |
آثار تاریخی
[ویرایش]
چرگر روستایی بسیار قدیمی است و شاهد این مدعا آثار تاریخی آن است که در فهرست آثار ملی نیز ثبت شدهاند. این آثار عبارتند از: جیران تپه، تپهٔ زرنگول ۱ و تپهٔ زرنگول ۳ همگی از عصر آهن و تپهٔ قانچی خرابهسی مربوط به دورههای ایلخانی و صفوی.
ایل مقدم(ساکنین چرگر)
[ویرایش]
اصالت ساکنان چرگر به ایل بزرگ مقدم برمیگردد که تنهٔ اصلی آن در شهرستان مراغه ساکن است. گفته میشود که مقدمها در دورهٔ صفویان یا پیش از آن با نام ایل اتوزایکی در حوزهٔ قرهباغ زندگی میکردند و پس از تشکیل دولت صفویان به شهرستان مراغه کوچ کرده و بخشی از آنان هم از مراغه به استان زنجان آمدهاند. البته در کتاب مراَهالبلدان هم از ایل مقدم مراغه و هم از ایل مقدم زنجان نام برده شدهاست. گفته شده که نامگذاری ایشان هم با عنوان ایل مقدم به این خاطر بوده که در لشکرکشیها، مقدم و جلودار سپاه بودند.
مقدمها افزونبر چرگر در دیگر روستاهای زنجان مانند ذاکر و بویون (در شمال سلطانیه) و الوند، خراسانلو، حسینآباد، قلعهٔ حسینیه، جداقیا، نصیرآباد، پیرسقا و غیره نیز ساکن شدهاند. در این بین آبادی چرگر موقعیت ممتاز و ویژهای داشتهاست، به این دلیل که محل اقامت خوانین مقدم بودهاست. چرگر ظاهراً قدمت بیشتری نیز دارد. چنان که متون تاریخی ذکر شده که دورهٔ ایلخانان، خواجه رشیدالدین فضلالله در همین روستا کشته شد. همچنین مرآهالبلدان در دورهٔ قاجاریان به دو ده چرگر و جداقیا اشاره کردهاست و نوشته که به خوانین مقدم چرگرمتعلق بودهاست.[۱]
ناصرالدین شاه نیز در سفرنامهٔ خود به فرنگ از دهات خوانین مقدم یعنی چرگر، الوند، خراسانلو، قلعهٔ حسینیه، نصیرآباد، حسینآباد، پیرسقا و غیره نام برده[۲] کتابهای تاریخی منتظم ناصری و منتخبالتواریخ هم به فوج نظامی مقدم در دولت قاجاریان اشاره دارد.
در زمان ایلخانیان چرگر مرکز مهم حکومتی بودهاست
[ویرایش]
رشیدالدین فضلالله همدانی (زاده در حدود سال ۶۴۸ قمری/۶۲۹ خورشیدی در همدان- درگذشتهٔ ۲۸ دی ۶۹۶ خورشیدی/ذیالقعده ۷۱۸ قمری در چرگر) رجل سیاسی، تاریخنگار و پزشک ایرانی آخر سدهٔ هفتم خورشیدی بود که کتاب جامع التواریخ را به دستور غازان خان به رشته تحریر درآورد و در دوران وزارت خود بناهای فراوانی همچون ربع رشیدی ساخت.
موریس روزامبی، تاریخنگار، او را برجستهترین چهرهٔ ایران در دورهٔ مغولان برمیشمارد.
پس از درگذشت سلطان محمد خدابنده اولجایتو (۷۱۷ ه.ق /۶۹۶ ه.خ)، ابوسعید بهادرخان به پادشاهی رسید. در زمان ابوسعید اختلاف میان دو وزیر او یعنی خواجه رشیدالدین و خواجه علیشاه گیلانی شدت گرفت و این امر باعث اختلال در امور کشور شد.
عدهای که از این وضعیت به ستوه آمده بودند ابتدا به نزد خواجه رشیدالدین رفتند و از خواستند که با ترتیب دادن توطئهای کار وزیر دیگر را بسازند، ولی خواجه رشیدالدین این خواسته را نپذیرفت. سپس آنان پیش خواجه علیشاه رفتند و همین خواسته را مطرح کردند و با موافقت او در نهایت خواجه رشیدالدین در سال ۷۱۷ ه.ق /۶۹۶ ه.خ از وزارت عزل شد و از سلطانیه به تبریز رفت و انزوا را اختیار کرد. اما پس از چندی امیرچوپان (امیرالامرای لشکر مغول) او را به خدمت دعوت کرد.
اما دشمنان همچنان به تحریکات خود ادامه دادند و بالاخره در حدود ۲۸ دی ۶۹۶ خ. /ذیالقعده ۷۱۷ قمری خواجه رشیدالدین و پسر شانزده سالهاش (که شربتدار اولجایتو بود) را به تهمت مسموم کردن سلطان محمد خدابنده اولجایتو درچرگر به قتل رساندند. نسب یهودی او در دادگاه وی بارها مورد اشاره قرار گرفت. سر او توسط مردم تا چند روز در شهر حمل میشد و مردم میگفتند: «این سر یهودی ای است که از نام خدا سوء استفاده کرد. خدا او را لعنت کند.». وی در زمان مرگ ۷۱ سال داشت و پس از مرگ او، به رسم زمان مغول بستگان وی هم مقتول و غارت شدند و بنای ربع رشیدی مورد غارت و تاراج قرارگرفت. یک قرن بعد میرانشاه -پسر تیمور- در حالت دیوانگی دستور داد که استخوانهای خواجه رشیدالدین را از قبرش درآورند و در گورستان یهودیان به خاک بسپارند.